مسلک پرواز برای بهانه ...
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
سه شنبه دوازدهم بهمن ماه

سه شنبه چقد تلخ و بی حوصله

سه شنبه چرا ای همه فاصله ؟

سه شنبه چه سنگین چه سر سخت

سه شنبه خدا کوه را آفرید !!!

امروز یه روز پر از برف بود دیشب با گوشیم یه ایمیل خالی با آدرس بلاگش بهش دادم ولی نمیدونم نفهمید یا عمدا خواست به روی خودش نیاره ـ دلم بد جور هواشو کرده بود زدم به سیم آخر و پوتین و کلاه کردم برم الماس ـ شاید اونجا می تونستم ببینمش ـ رو پله های برقی ایستاده بودم که دستام شروع به لرزیدن کرد یادمه اون وقتا وقتی ثمینو میدید می گفت میلرزم و میترسم از روبرو شدن باهاش - منکه نمیفهمیدم چی میگه یکم واسم مزحک میومد ولی امروز واقعا به عمق حرفش رسیدم

راست میگفت که اگه آدم بخواد یه کسی رو که واسش با ارزشه رو بعد از مدتها ببینه فرق داره

به هر زحمتی بود آروم آروم خودمو رسوندم جلو الماس

وایییییییی داداشش اونجا بود از یه طرف خوشحال شدم از طرف دیکه ناراحت آخه من این همه راهو بخاطر اون اومده بودم اونوقت............

سرمو انداختم پایینو یه راست اومدم کافی نت تا بازم حرفامو این جا بنویسم که مبادا .....





:: بازدید از این مطلب : 294
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: