افسوس
کاش مهربانتر بود با من او
کاش می شنید صدای ترک ، ساقه هایم را
وریزش...
برگهای زرد وبی رمقم
که با هر نسیمی
میزند بر زمین نیستی
وای کاش...
میدانست چگونه آرام میشوم.
با شکفتن ،
لبهای اوکه قاصدک وار
پرمیگشودنند بهر سوی
وچون لاله های سرخ
خندان مینمودند
همه جا را.
ومن فقط...
به شکفتن او دل خوش
بودم و بس
نمیدانست
که الیتیام بخش
زخمهای درونم است.
تا شایید مرحمی نهد
بر سینه پر ترک وجودم
ولی افسوس....
:: بازدید از این مطلب : 332
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0