باران
میروم زیر باران آهسته و لی لی کنان
میزند بر قامت زردم ،شر شر این ناودان
غم عشقت نازنین تا وخمیده ام نمود
ببار بر سرو روی من عزیز ،شاید دوباره باز روئید
من بشوق رویشی چون لا خمیده گشه ام
بنواز بر این دل زارم ، وه ؟که چه تنها گشته ام
بجای باران ، تو اگر میباریدی بر تن من
میشتی اندوه مرا ، می بردی غبار وغم
رویشم می گشت آغاز ،دوباره باز میشدم باز
بال میزدم بهر سویی ،بسوی تو، بسوی آن
میزدم چهچه ای از دل،شاد می گشتم و خندان
میبردم بهر جای انعکاس این رنگین کمان
پخش میشد نورهایش بر پشت بامهای گلی
میشدند شاد مردمان سرزمین آریایی.
:: بازدید از این مطلب : 299
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0