خلاصه داستان : وقتی پولش تموم شد و پول تو
جیبی که از مادرش به خاطر نگرانی که نسبت به اون داشتو از دست داد، سعی در
پیدا کردن راهی دیگه برای تأمین هزینه هاش پیدا کنه . اون یواشکی شنیده بود
که رهبر یک تیم هورا کشی صدمه دیده و جایی توی تیم موجوده . اون از هورا
کشی متنفر بود اما به محض شنیدن این موضوع که عضو جدید حقوق دریافت می کنه
شروع به استفاده از هنر رقصدنش که از زمان دبیرستان داشت کرد . اون مسابقات
هورا کشی کالج ها رو برد …