خسته،خسته،از راه کوره های تردید می آیم
بی تو خاموشم،شهری در شب ام
دیگر هیچ چیز نمی خواهد مرا تسکین دهد
دور از تو من شهری در شب ام ای آفتاب
و غروبت مرا می سوزاند..
دیگر هیچ چیز نمی خواهد،نمی تواند تسکینم دهد!
" احمد شاملو "
:: بازدید از این مطلب : 291
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1