مردی سراغ گردو فروشی رفت و گفت:((میشه همه ی گردوهاتو رایگان به من بدی؟!))
گردو فروش با تعجب به اون نگاه کرد و هیچی نگفت.2باره پرسید:((میشه یه کیلو گردو مجانی به من بدی؟))
و باز با سکوت مواجه شد.
__((پس خواهش میگنم دست کم یه گردو مجانی بهم بده))و اینقدر اصرار کرد تا بالاخره گردو رو گرفت.
__((یه دونه که ارزش نداره.یه دونه دیگه هم بده))و با اصرار یه گردو دیگه هم گرفت.
وخواست گردو سوم رو بگیره که گردو فروش عصبانی شد
و گفت: ((زرنگی؟!این طوری میخوای تمام گردو های منو ازم بگیری؟
مشتری سمج گفت((راستش میخواستم درسی بهت بدم.عمر و زندگی ماهم اینطوریه
اگه به تو بگم همه ی عمرت رو به من بفروش به هیچ قیمتی قبول نمی کنی.
ولی روزهای زندگیت رو بی توجه یکی یکی از دست میدی تا به خودت بیای همه ی عمرت از دست رفته.))
:: بازدید از این مطلب : 393
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0