من همون جزیره بودم خاکی صمیمی و گرم واسه عشق بازی موجا قامتم رو بستر نرم
یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجا یه نگین سبز خالص رویه انگشتر دریا
تا که یک روز تو رسیدی رویه قلبم پا گذاشتی غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی
زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیرو رو شد برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد
تو نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه ابرو بادو دریا گفتن حس عاشقی همینه
اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی اما تا قایقی اومد از منو دلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا منو دل اما نشستیم چشم به راه لب دریا
دیگه روزها که وجودم نه گلی هست نه درختی لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی
دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره ولی حتی وقت مردن باز سراغ تو میگیره
میرسه روزی که دیگه قعر دریا بشه خونم اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای میمونم
:: بازدید از این مطلب : 135
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0